سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزهای زندگی
 

سلام.

درسته که از انتشار تصاویر فیلم توهین به پیامبر مهربانی ها و رحمه للعالمین روزها گذشته ولی هر وقت میخواستم راجع به این کار آن موجودات پست مطلبی بنویسم مثل همین الان نمیتوانستم انزجار خودم را با کلمات بیان کنم فقط میتوانم بگویم که با این کار یه عده معلوم الحال ،عشق و علاقه ی مسلمانان نسبت به پیامبرشان ذره ای کم نخواهد شد بلکه میلیاردها بار عشق و علاقه مان بیشتر و بیشتر خواهد شد و آمریکا و اسرائیل باید بدانند و می دانند که با انتشار فیلم و کاریکاتور کاری را پیش نخواهند برد و مسلمانان از دین و پیامبر و امامانشان دفاع خواهند کرد امروز و فردا روز تحریم گوگل و یوتیوب است دو روزی که قرار شده ما ایرانی ها از موتورهای جستجوگر دیگری استفاده کنیم برای تحقیقاتمان یا حتی برای پیدا کردن یک عکس . متاسفانه خودِ من تا دیروز از گوگل برای سرچ کردن استفاده میکردم ولی امروز که نمیخواستم و نمیتوانستم ( حرکت مسولین در بستن سایت گوگل به نظرم کار درستی نبوده یعنی از نظر مسئولین امر مردم واقعا نمیتوانستند خودشان تحریم کنند و حتما مسولان بایستی عدم دسترسی برای کاربران ایجاد میکردند ؟) از این سرویس دهنده استفاده کنم متوجه شدم که موتورهای جستجو گر دیگری هم همان امکانات را شاید محدودتر میتوانند در اختیار کاربران عزیز قرار بدهند حتی موتورهای جستجوگر فارسی که بهتر هم هستند ایرانیند و چه خوب که از امکانات ایرانیزه شده استفاده کنیم .


دوست داشتم حالا که فصل بازگشایی مدارس  در کشورمان هست و ماه مهر شروع شده یادی کنم از معلم کلاس اولم خانم آقابزرگ و مدرسه شهید سهیلا قشقایی اهواز که خاطرات خیلی خوب و شیرینی با دوستان عزیزی در آن سالها داشتم . از تمامی معلم های خوب و عزیز ایران تشکر میکنم چرا که هر چند بعضی از دبیران و معلمین سخت گیری ها و کج خلقی هایی با دانش آموزان دارند ولی از نظر خود آن دبیر و معلم این کج خلقی و عصبانیت به نفع مای دانش آموزِ آن موقع و دانش آموزان این موقع هست . دوران مدرسه را که پشت سر میگذاشتم هروقت بزرگتری تذکر می داد که (( قدر مدرسه و این روزهاتونو بدونید بزرگ که شدید حسرت این روزها رو میخورید )) باورم نمی شد که مگر میشود کسی آرزو کند که ای کاش به روزهای پر استرس و دلشوره امتحان و درس پرسیدن معلم برگردم . الان که از آن روزها فاصله گرفته ام میفهمم که آن شادی و شور و حتی اضطراب امتحان هم شیرین بوده بعضی وقت ها دلم همان ترس را میخواهد ترس از اینکه " نکنه امروز خانم/ آقا ازمن درس بپرسه وای من دیشب درسمو نخوندم " . دوست دارم یک بار دیگر بروم مدرسه و سر کلاس بنشینم و بعد از اتمام درس دادن معلم در حالی که هنوز ده دقیقه تا خوردن زنگ تفریح وقت باقی مانده با هماهنگی بقیه بچه های کلاس، یک" خسته نباشید " بلند بگوییم و بعد از شنیدن جمله ی " شما هم خسته نباشید " از جانب دبیر مربوطه ادامه بدهیم که " درسو تموم کنید خسته شدیم زنگ دیگه امتحان ریاضی! داریم اجازه بدید کمی بخونیم " . با این روش معلم های معدودی به دانش آموزان استراحت می دادند ولی همان گفتن ما و بی توجهی معلم هم باعث انبساط خاطرمان میشد . یا وقتی معلم پای تخته سیاه مشغول نوشتن درس جدید بود و ما تندتند حرفها و نکته هایی را که می نوشت توی دفتر کپی میکردیم که باعث میشد نه چیزی از درس بفهمیم و نه چیزی از نکته هایی که تند تند و خرچنگ قورباغه ! نوشته بودیم گرچه همیشه معلم تقاضا میکرد که ننویسیم تا بعد از پایان درس نکته ها را خودش بگوید و ما در دفرتمان بنویسیم و همیشه حرفهای بعد از درس معلم با صحبتهایی که حین درس دادن میشنیدیم متفاوت بود. یا وقتی از معلم تقاضا میکردیم که اجازه بدهد دو دقیقه ! برویم بیرون از کلاس یا برای آب خوردن و یا برای رفتن به دستشویی اگر معلم در برابر خواسته ما مقاومت میکرد از دست دادن کلیه ها و مردن بر اثر تشنگی زیاد را بایستی به گردن میگرفت ولی وای به آن روزی که معلم مهربان با سعه صدر اجازه را صادر میکرد آن وقت بلیط 5 دقیقه خوش گذرانی در حیاط مدرسه و راهروها را گرفته بودیم اگر تقاضایمان واقعی بود که بعد از رفع نیاز یه سری توی حیاط میچرخیدیم به شرطی که از پنجره کلاس آن قسمتی که در حال چرخیدن در ان می باشیم دیده نشود بعد سری به راهروها میزدیم اگر در کلاسی باز بود یواشکی و طوری که معلم کلاس مربوطه متوجه حضورمان نشود برای دوستانمان در کلاس های دیگر شکلک در می آوردیم شکلک هایی با نماد اینکه :  "دلتون بسوزه من بیرون از کلاسم و دارم خوش میگذرونم آخه شماها توی کلاسین بیچاره ها " و بعد راهی کلاس خودمان میشدیم که فرقی نمیکرد 2 دقیقه دیر کرده باشیم یا 5 دقیقه با رویت ما توسط معلم گرامی با این جمله روبه رو میشدیم که : " کجا موندی دو ساعته " طبیعی بود که معلم ها خودشان هم میدانستند که کل زمان کلاس کمتر از 2 ساعت است ولی لابد صلاح بوده در آن شرایط آن جمله را به زبان بیاورند تا ما پررو نشویم . در دوران شیرین دبستان روز اول یا دوم مدرسه معلم از ما دانش آموزان میخواست روی یک برگه نام ،  نام خانوادگی ، نام پدر ومادر به همراه شغلشان  ، آدرس خانه ، تعداد خواهرها و برادرها ، فرزند چندم خانواده ایم را بنویسیم و ما مجبور بودیم از دفترهای نو و خوشگلمان که هنوز بوی نویی اش توی بینی مان بود یک کاغذ بکنیم که مجبور بودیم از وسط دفتر بکنیم چون اگر از صفحه اول برگه را جدا میکردیم قرینه همان برگه در آخر دفتر هم کنده میشد من هنوز متوجه نشده ام که آدرس خانه و اینکه منِ دانش آموز فرزند اول خانواده هام یا آخر چه تاثیری در رشد  و پیشرفت تحصیلی ام ایفا میکرد . از این جملات و خاطرات زیاده که اینجا فرصت تجدید همه شان نیست . یاد دوران مدرسه بخیر .


درهفته دفاع مقدس قرار داریم هفته ای که ما را یاد جبهه و جنگ و دلاور مردان آن دوران می اندازد دلاورانی که اکثرشان هنوز در خاک پاک ایران نفس میکشند هر چند با دستگاه اکسیژن ، هنوز نفس میکشند هر چند قدر نفس هایشان را کسی نمیداند ، نفس میکشند هر چند کسی نشناسدشان . در این مرز و بوم زندگی میکنند و خون دل میخورند از خدای نکرده پایمال شدن خون همرزمان شهیدشان ، خون دل میخورند از حال آدمهای خاکیِ آن زمان که آرمان های آن روزهایشان را زیر خاک پنهان کرده اند تا کسی نداند که چه بودند و اکنون که به این مقام رسیده اند پای را محکم روی خاطرات و عکس های دوران جنگ خود گذاشته اند. گرامی بداریم یاد و خاطره تمامی شهیدانی که برگشتند به آغوش خانواده با پیکری پاره پاره ، با سری جدا ، با یک تکه لباس ، با یک پلاک ، با یک انگشتر و با یک نشان که همان نشان حجتی شد برای خانواده که عزیزشان شهید شده و دیگر برنمیگردد . گرامی باد یاد و خاطره شهدای گمنام همان شهدایی که هنوز هم چشم مادرو همسر و فرزندانشان به در است تا نشانی از عزیزشان پیدا شود . یاد جانبازان را گرامی بداریم جانبازانی که وقتی پا به جبهه گذاشتند سالم بودند مثل ما ولی وقتی جنگ تمام شد و به خانه برگشتند یکی دست نداشت ، دیگری پا ، چشمی که نمی دید ، گوشی که دیگر نمیشنید ، نخاعی که قطع شده بود و سینه ای که پر از گازهای سمی بود . یادمان نرود آزادگان سرافراز را همان هایی که دوران سخت و طاقت فرسای اسارت را به عشق دیدن چهره امام خمینی تحمل کردند و بعد از فوت او به عشق دیدن روی رهبر روزهای اسارت را پشت سر گذاشتندولی یک قدم از اسلام عقب نشینی نکردند . یاد تمام مردمانی که در جبهه و پشت جبهه برای سرِپا ماندن وطن مبارزه کردند از اقوام مختلف کردو عرب و لر و ادیان مختلف مسیحی و ارمنی و کلیمی و آشوری .

 


[ دوشنبه 91/7/3 ] [ 5:47 عصر ] [ s.hasanizadeh ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک های ویژه
امکانات وب


بازدید امروز: 153
بازدید دیروز: 8
کل بازدیدها: 200391